از خرید و فروش آثار تا دیداری غیر منتظره
بعد از اجارهی مترو و با شرایطی که هنرمند برای کار در پیش داشت یکی از خاطرات و تجربههای کاری خوب که در حدود 10 سال کاری او در گالری بهشت برایش پیش آمد این بود که تجربهی کار مستقیم با مردم شاید برای هر هنرمندی لازم باشد. خیلی از هنرمندان هستند که در آتلیه خود مشغول به کار هستند و فعالیتی دارند که خروجی این کارها معمولا در گالریها چه داخل و چه در خارج از کشور به نمایش گذاشته میشود. فاصله بین گالری و آتلیه هنرمند یک دوره تکراری محسوب میشود که هنرمند در گالری شخصیاش به کار میپردازد و در گالری انتخابی و مخصوص به خود از آثارش رو نمایی میکند و گالریدار و مشتریهای گالری هم، همسو و همفکر با هنرمند هستند. آنهایی که به صورت حرفهایی در حیطهی هنر مشغول به کار هستند میدانند که گالری ها بیشتر روی معرفی و فروش آثاری کار میکنند که مشتری آن را دارند. در این میان سلیقه گالریدار مطرح میشود که با یه تعداد هنرمندی کار میکنند که مجموعه آثار آنها را میپسندند. این مرحله از کار به یک مسئلهی روانشناسی بر میگردد که وقتی هنرمند روی یک مورد خاصی مشغول باشد و به آن به پردازد در بقیه موارد ذهنش آنقدر که باید فعال نمیشود.
وقتی مجتبی رستمی گالری بهشت را در یک فضای کاملا عمومی داشت و ورود به گالری و بازدید از آثار را برای عموم آزاد گذاشته بود. به مراتب همه آدمها از جمله هنرمند، دکتر، مهندس، کارمند، کارگر، خانمهای خانهدار و کارمند حتی دانش آموزان در آنجا حضور پیدا میکردند و نظر خود را بیان و با هنرمند به اشتراک میگذاشتند. این اتفاق به خودی خود در بعضی مواقع تاثیر بسزایی بر افکار و آثار هنرمند داشت و در مواقع دیگر یک نظر عامه پسندانه ولی شیرین به حساب میآمد. جذابیت این کار از دیدگاه روانشناسی آنجا بود که هنرمند با نحوه برخورد هرکدام از اقشار جامه به هنگام مواجهه با آثارش آشنا میشد. همین موضوع سبب شد که بعدها طیف کاری هنرمند گسترده تر از قبل شود. به عبارتی باعث شد تا فضاهای مختلف را درک و جذب کند همچنین در ژانرهای مختلف کار کند.
در ادامه باید یادآور شد چون فضای متروی شهید بهشتی نزدیک خیابان عباس آباد بود و در آن زمان شرکتهای مختلفی در خیابان عباس آباد فعالیت داشتند. یکی از مسائلی که برای او حائز اهمیت ساعت کاری شرکتها که صبح بود و هنرمند صبح ها در مدارس کلاس داشت و تدریس میکرد، به همین خاطر صبحها در مترو حضور نداشت و ساعتی که شرکتها تعطیل میشدند که حدودا نزدیک به ظهر بود او به آتلیه میآمد و تا آخر شب در آنجا مشغول به کار بود. در این روند هنرمند برخوردی با کارکنان شرکتها نداشت، اما به واسطهی شمارهی تماسی که گذاشتهبود، معمولا این دسته از دوستداران هنر بعداز ظهرها به آتلیه هنرمند مراجعه میکردند و خرید خود را انجام میدادند و تاکید آنها در انتخاب تابلوهایشان که مثلا این اثر را میخواهم که برای من باشد سبب شد تا طیف گستردهایی از شرکتهای آن منطقه مشتریهای آثار من شوند. بعضی از آنها کار سفارشی میخواستند و بعضی دیگر از بین تابلوهای آماده اثر مورد نظر را انتخاب کرده و میخریدند. گروه دیگری که هنرمند روزانه با آنها خیلی سر و کار داشت خانمهای خانه داری بودند که برای خرید بیرون میآمدند و در مقابل آتلیه هنرمند میایستادن و در مورد آثار با او شروع به صحبت میکردند، بعضی از آن ها در کلاسهای هنری مجتبی رستمی شرکت میکردند و بعضی دیگر در مورد کارهای نقاشی خود از هنرمند مشاوره میگرفتند که در این خصوص، جهت راهنمایی با اشتیاق به آنها کمک میکرد.
در این میان یک روز که هنرمند مشغول کار و ساخت و ساز یکی از تابلوهایش با ابعاد 120 در 150در گالری بهشت مترو شهید بهشتی بود. یک بازنگری در کارش بود که دو تا حیوان شیر را نمایش میداد که یکی ایستاده بود و دیگری در چشمهایی مشغول آب خوردن بود. وقتی داشت کار میکرد یک آقایی که حدودا 90 سال سن داشت و بسیار جذاب بود و سیمای زیبایی هم داشت وارد گالری شد. از هنرمند کسب اجازه کردند تا لحظاتی را کنار او بنشینند و نظارهگر کار او باشند و هنرمند با اشتیاق بسیار او را به خوردن چای و یک گفتگو دعوت کرد. آقای 90 ساله که هنرمند به دلیل مشغله بسیار اسمش را فراموش کرده است اصرار بر این داشت که مجتبی رستمی به کار کردن خود ادامه دهد و نمیخواست که مزاحم نقاشی کردن او شود. با این حال علاقه قلبی هنرمند بر شکل گیری یک گفتگوی دوستانه با ایشان بود و دوست داشت بداند که چه دلیل سبب شد تا او به گالری بهشت بیاید و به چه علت در آنجا حضور پیدا کرده است؟ اینها همه سوالاتی بود که ذهن مجتبی رستمی را با علاقه و اشتیاق درگیر خود ساخته بود. از این رو پس از اصرار بسیار آقا مجتبی رستمی پشت سهپایهاش رفت ولی بیشتر به گپ و گفت با ایشان پرداخت و هر از گاهی دست به قلم هم میشد. این صحبت و گفتگو حدودا یک ساعت یک ساعت و نیم به طول انجامید و سر آغازش با این سوال بود که چگونه هنرمند نقاشی را شروع کرد و ادامه داد. رنگهایی که استفاده میکند چه هست و به چه صورت رنگ گذاری را انجام میدهد؟ به تدریج در پی این پرسش و پاسخها هنرمند متوجه شد که ایشان نقاش هستند و متاسفانه مجتبی رستمی اسم ایشان را بیاد ندارد که اگر در خاطرشان بود امروزه خیلی ها این نقاش را میشناسند. چون یکی از هنرمندان رئالیستی بودند که سالیان سال در این زمینه کار کرده بودند و به نقاشی از منظره میپرداختند. در حین صحبت، به یکباره از کیفشان حدود 100 تا عکس بیرون آوردند که عکس تابلوهایشان بود و هر موقع که نقاشی به اتمام میرسید با دوربین شخصی خود از کار عکس میگرفتند. وی در گفتگو با مجتبی رستمی به او گفت به دلیل کهولت سن این روزها کمتر نقاشی می کشم، احساس می کنم دیگر وقت زیادی ندارم و بیشتر به مراقبه و عبادت خداوند است. باتوجه به این حرفهای او و عکسهایی که نشان داد، هنرمند متوجه شد که این لطافت موجود در آثار و شکل گیری این حجم از ریزهکاری ها نشات گرفته از آرامش درون شخص است. مجتبی رستمی عکسها را به ترتیب ورق زد و نگاه میکرد هرکدام دارای ساخت و ساز قوی و رنگ و روح مختص به خود بود. در این بین از ایشان پرسید که چگونه متوجه آتلیه من شدید و به سراغ من آمدید؟ ایشان در پاسخ گفتند که منزل من در نزدیکی متروی شهید بهشتی است و چند باری از اینجا گذر کرده بودم، همیشه کارهای شما را میدیدم و نحوهاجرای شما و قلم گذاریتان به دلم نشست و دلم میخواست که حضوری با هنرمند و آفریننده این حجم از لطافت و ظرافت دیدار داشتهباشم. آن روز و دیدار با ایشان یک توفیق بزرگ برای مجتبی رستمی به حساب آمد و از ایشان خواهش کرد که باز هم به آتلیه او تشریف بیاورند، ولی خب در طی آن چند سالی که هنرمند در آنجا بود دیگر ایشان را ندید و فقط همین یکبار بود که به شکل لحظاتی زیبا و دلنشین در خاطر هنرمند نقش بست.
نویسنده: شروینکندری
From buying and selling works to an unexpected visit
After renting the subway and with the conditions that the artist had for work, one of the good memories and work experiences that happened to him during his 10 years of work at Behesht Gallery was that the experience of working directly with people is perhaps necessary for every artist. There are many artists who are working in their studio and have activities that the output of these works are usually displayed in galleries both inside and outside the country. The distance between the gallery and the artist’s studio is considered to be a repeated period when the artist works in his personal gallery and exhibits his works in a specially selected gallery, and the gallery owner and the clients of the gallery are the same, aligned and like-minded with the artist. Those who work professionally in the field of art know that galleries work mostly to introduce and sell works that have clients. In the meantime, the taste of the gallerist comes up, who works with a number of artists whose collection of works he likes. This stage of the work goes back to a psychological problem that when the artist is busy on a particular case and deals with it, in other cases his mind is not as active as it should be.
When Mojtaba Rostami had the Behesht Gallery in a completely public space and allowed the public to enter the gallery and visit the works. Almost all people, including artists, doctors, engineers, employees, workers, housewives and employees, even students, were present there and expressed their opinion and shared with the artist. This incident in itself had a significant impact on the artist’s thoughts and works at times, and at other times it was considered a popular but sweet opinion. The attractiveness of this work from the point of view of psychology was that the artist got to know how each of the layers of clothing interacted with his works. This caused the artist’s range of work to be wider than before. In other words, it made him understand and absorb different spaces as well as work in different genres.
In the following, it should be mentioned that Shahid Beheshti metro area was near Abbas Abad Street and at that time various companies were operating on Abbas Abad Street One of the issues that is important for him is the working hours of the companies, which were in the morning, and the artist had classes and taught in schools in the mornings, so he was not in the subway in the mornings, and when the companies closed, which was around noon, he would come to the studio. And he was working there until the end of the night. In this process, the artist did not deal with the employees of the companies, but due to the contact number he had left, usually this group of art lovers would visit the artist’s studio in the afternoons and make their purchases, and their emphasis in choosing their paintings, for example, I want this work to be for me, caused a wide range of companies in that region to become customers of my works. Some of them wanted custom work and others chose and bought the desired work from ready-made panels. Another group that the artist dealt with a lot on a daily basis were the housewives who came out for shopping and stood in front of the artist’s studio and started talking to him about the works, some of them participated in Mojtaba Rostami’s art classes and some others sought advice about their paintings from this artist, who guided them with enthusiasm.
Meanwhile, one day when the artist was working and constructing one of his paintings with dimensions of 120×150 in Behesht Gallery of Shahid Beheshti Metro. There was a review in his work that showed two lions, one standing and the other drinking in a fountain. While he was working, a man who was about 90 years old and very attractive and had a beautiful face entered the gallery. They asked permission from the artist to sit with him for a few moments and watch his work, and the artist very enthusiastically invited him to have tea and a conversation. The 90-year-old man, whose name the artist has forgotten because of his busy schedule, insisted that Mojtaba Rostami continue to work and did not want to disturb his painting.
However, the artist’s heart was interested in forming a friendly conversation with him and he wanted to know what caused him to come to Behesht Gallery and why he was there? These were all the questions that interested Mojtaba Rostami’s mind. Therefore, after Mr. Mojtaba Rostami’s insistence, he went behind his easel, but he mostly chatted with him, and from time to time he also touched his pen. This conversation lasted about an hour and an hour and a half, and it started with the question of how the artist started painting and continued. What are the colors he uses and how does he paint? Gradually, following these questions and answers, the artist realized that he is a painter, and unfortunately, Mojtaba Rostami does not remember his name. If he remembered, many people would know this painter today. Because they were one of the realist artists who had worked in this field for many years and were engaged in landscape painting. While talking, he suddenly took out about 100 photos from his bags, which were pictures of his paintings, and whenever the painting was finished, he took pictures of the work with his personal cameras. In a conversation with Mojtaba Rostami, he told him that due to his old age, he draws less these days, I feel that I don’t have much time anymore, and it is more for meditating and worshiping God. According to his words and the photos he showed, the artist realized that this tenderness in his works and the formation of this volume of small works originates from the inner peace of the person. Mojtaba Rostami flipped through the photos in order and looked at each one with a strong construction and its own color and spirit. In the meantime, he asked them how you found out about my studio and came to me. He replied that my house is near the Shahid Beheshti subway and I have passed by here several times. I always saw your works and the way you worked and your writing touched my heart and I wanted to meet the artist and the creator of this volume of tenderness and Nice to meet you. That day and meeting him was considered a great success for Mojtaba Rostami and he asked him to come to his studio again, but during the several years that the artist was there, he did not see him again and it was only once. Which was imprinted in the artist’s memory in the form of beautiful and pleasant moments.
Translate by Shaghayegh Kondory